-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 خردادماه سال 1389 12:09
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 خردادماه سال 1389 12:06
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 خردادماه سال 1389 12:04
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 خردادماه سال 1389 12:03
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 خردادماه سال 1389 15:36
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 خردادماه سال 1389 12:31
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1389 12:36
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1389 12:31
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1389 12:28
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1389 12:07
-
این شعر تنهایی رو تقدیم تو می کنم
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1389 11:35
من تن تنهایی باغ بعد یک خواب زمستانی می اندیشم! و به گل های فرخفته به دامان سکوت من به یک کوچه ی گیج گیج از عطر اقاقی ها می اندیشم و بر یک زمزمه ی عابر مست که ز تنهایی خود نا شاد است من به دلتنگی شبهای ملول و تهی مانده خود از شادی ذهنم از خاطرها سرشار و فرو آمدن معجزه در هستی من مثل خوشبختی من...دورترین حادثه است......
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1389 11:30
اگه گفتی امروز چه روزیه ؟ بگو دیگه ! زیاد فکر نکن ! امروز همون روزیه که دلم برات تنگ شده !!! کارد، نانمان را به دو بخش مساوی تقسیم می کند از جایی بر لبه لیوان که تو آب خورده ای دومین جرعه را سر می کشم. بیا توی کفشهای من! زمستان که می آید پالتوی تو مرا گرم می کند. ما با یک چشم گریه می کنیم شب که به تنهایی خویش پناه می...
-
از هلیا عزیز
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 22:37
صدایم کن مرا آموزگار قادر خود را قلم را علم را من هدیه ات کردم بخوان مارا منم معشوق زیبایت منم نزدیک تر از تو به تو اینک صدایم کن رها کن غیر مارا سوی ما باز آ منم پروردگار پاک بی همتا منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید تو را در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد بساط...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1389 23:25
" بادبادک " رهایم ساختی! هر بار مرا کشیدی و هر بار بیشتر رهایم کردی. در میان هجوم بادهای سهمگین فریادهایم شنیده ات نیامد، همانگونه که ترک هایم دیده ات. و به ناگاه - خسته از این بازی- با فرفره ای که در جیب داشتی، بی خیال رفتی.... و من محبوس در لابلای شاخه های درختی پیر هربام تا شام رد سنگهای این کودکان...
-
برای دل تنگیم
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 17:09
سکوت مرموز من سکوت ها همیشه از رضایت نیست و صداها مدام برای رفاقت نیست من خود در لغتنامه ی دنیایمان خواندم که این چشمها برای خندیدن نیست فقط پاییز ها فصل برگ ریزان نیست و زمستان ها برای خوابیدن نیست این چه دلخوشی است که تو داری دختر آخر این خنده هایمان از دل نیست زندگی مثل آتش و ما هم اسپندیم در روزگار رها اما در...
-
من دیوانه نیستم
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 17:06
کنار پنجره ای خاکستری نشسته ام ، باد میان گیسوانم می پیچد و از شوق این هم آغوشی پنهانی جیغ می کشد ، مردمک چشمانم بی حرکت نگاهم را به کوه بی برف روبه رو شلیک می کند ، گلدان خاکی خالی از گل ،بهانه ی خوبی است برای نا امیدی ، نفس می کشم آرام و یکنواخت ، عطر خوشبختی فرسنگها از وجود هوایی که لحظه هایم را احاطه کرده فاصله...
-
من و خدا و حافظ
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 17:05
گفتی بخوان ، خواندم : سایه ی طوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سر کوی تو برفت از یادم گفتی که همین جایی ، خودت ، هوایت ، نگاهت .... گفتی باید عمیق تر نفس بکشم تا مهربانیت سلولهایم را به بازی بگیرد و خواندی : دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی نگاهت را بوسیدم ، عطر بودنت سرمای...
-
گمشده ام یا گمشده ای.
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 17:03
یکبار گفته بودم نمیدانم اینجا یا جایی دیگر که آدم باید بگردد و آدم خودش را پیدا کند، حالا هر چند هزار سال نوری طول بکشد، ولی باید آدمش را پیدا کند، آدمی که آدم تو باشد، بی تابات کند، بی قرارات، آدمی که شیشهی روحش با تو یکی باشد، حالا تو فکر کن با آدمی باشی که آدم تو نباشد، خیلی غمگین کننده است، هر چقدر هم تلاش کنی...
-
افسون
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 16:58
افسوس برای رسیدن به تو تمامی خاطرات گذشته خودم را به بایگانی ذهن سپردم. اما افسوس . افسوس که خط اصلی تقدیر من بر روی جاده های انتظار امتدادی بی انتهاست. هنگامی که کبوتر قلبم بر روی درخت عشق آشیان ساخت به خوشبختی در کنار تو ایمان آوردم.من کسی را میخواستم که روحی از جنس پران قو و وفاداری شقایق داشته باشد تا بند بند...
-
سلام
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 16:57